خدا ببخششش

26ام/سه شمبه/ابان ماه

من ادم بشو نیییییییییییییییستم...خدایا ببخشید...میدونم تو هیچچچچ احتیاجی ب من نداری...میدونم میون این همه ادم منم یکی مثل بقیم برات...ی بنده ی بد بی اراده...

چ حس بدی...

هوم

 

.

.

دیشب خوابشو دیدم..همیشه خواب میبینم برگشته...میدونم همچین چیزی تو وتقعیت محاله...اون انقدر سرش شلوغه ک مطمنم حتی بهم فکرم نمیکنه...

خوشبحالش...

کاری کرد ک فکر کنم درحدش نیستم....یعنی تقصیر من بود ک انقدررررررررر اعتماد بنفسشو بالا بردم...بوزینه

نمیدونم چرا دارم درموردش مینویسم...خیلی وقته گذشته...هیچی از باهم بودنمون یادم نمیاد 

امروز ب این فکر میکردم اگر اون کارو با من نکرده بود الان ترم 3 دانشگاه بودم...از خودم و موقعیتم و چیزی ک قبول شدم شاید راضی بودم....این چند ماه انقدر سخت و تنها بهم نمیگذشت...باعث نمیشد یک سالو نیم عقب بیفتم....

حرفای همیشگی...

حرفایی ک ب هیچچچچ دردی نمیخوره...فقط دوباره منو ب عقب برمیگردونه...

.

.

چن روز دیگ تفلد داداشیه...میخوام ی کتاب یراش بخرم....دنبال کتاب صدسال تنهایی بود...خدا کنه داشته باشه اندیشه...

.

.

نمیدونم چرا مینا همش رو ی پاش واینیسه...چش شده ایا...استرس بدی بهم میده...چوبشو شستیم...و براش پمادم زدم....خدا کنه چیزیش نشه....اه...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 29 آذر 1394برچسب:, | 12:2 | نویسنده : ناردونه |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • مهر پزشک